نويسنده: حميد احمدي





 


مسئله ي قوميت در بلوچستان در مقايسه با مسئله ي كردها، كمتر ابعاد بين المللي يافته است. در حالي كه نيروهاي فرامنطقه اي نظير قدرت هاي بزرگ صنعتي خود را در مسئله ي كردها درگير كرده اند تا مفهومي فرهنگي و سياسي از هويت قومي كرد را طرح كنند، بلوچستان فاقد چنين تجربه اي بوده است. با اين حال بلوچستان همانند كردستان، شاهد مداخلات نيروهاي منطقه اي بوده است. مداخله ي منطقه اي نقش عمده اي در جنبش هاي سياسي بلوچ ايفا كرده است.
سياست انگلستان در تحت كنترل درآوردن طوايف بلوچ تأثيري بسيار داشته است. اين موضوع حقيقت دارد كه انگلستان ابتدا در دهه ي 1840 اقتدار سرداران بلوج را از بين برد و به اين ترتيب يك سنت ضدانگليسي در بلوچستان شرقي به جاي گذاشت، اما مقامات انگليسي بعدها خودمختاري قابل ملاحظه اي به سرداران وفادار بلوچ اعطا كردند.
ضرورت جلوگيري از رخنه ي ساير قدرت هاي بزرگ از جمله روسيه به منطقه ي نفوذ بريتانيا در گرماگرم « بازي بزرگ در آسيا » مقامات انگليسي را واداشت تا هرچه سريع تر با طوايف بلوچ روابط دوستانه برقرار كنند و از وفاداري آن ها اطمينان يابند. انگليسي ها به ويژه از نفوذ روسيه در افغانستان و سرداران بلوچ نگران بودند. بنابراين، پس از تحميل شكست نظامي بر سرداران بلوچ، رابطه ي سياسي و مالي نزديكي با آن ها برقرار كردند و با اين سرداران به عنوان حاكمان محلي خودمختار رفتار مي كردند. در برخي موارد، مقامات انگليسي اين خودمختاري را در قالب پيمان هاي رسمي با سرداران بلوچ به رسميت مي شناختند. (1) علاوه بر اين، انگليسي ها از طريق اعمال مقررات اداري جديد در مناطق بلوچ نشين تحت كنترل خود، قدرت خودمختارگونه سردارهاي بلوچ را استحكام مي بخشيدند. آشكارترين جلوه ي اين سياست مقررات اداري ساندمن (2) بود:
انگلستان سيستم اداري ساندمن را حاكم كرد كه در آن رؤساي طوايف بلوچ در اعمال قدرت بر اتباع خود استقلال كامل داشتند، اما خود تحت نظارت انگلستان بودند. (3)
طاهر امين مي نويسد كه « انگليسي ها از بيم نفوذ روسيه در منطقه، سيستم طايفه اي را تداوم بخشيدند. آن ها بيشتر از طريق سرداران بلوچ سياست خود را اعمال مي كردند و در ازاي وفاداري سرداران، به آن ها كمك مالي مي كردند » (4). ايجاز احمد در اين زمينه اظهار مي دارد كه مقامات انگليسي با تدوين مقررات آبياري و تنظيم روابط ميان سرداران بلوچ و توده هاي شبه عشيره اي و روستايي بلوچستان در اين خصوص، قدرت سرداران بلوچ را افزايش دادند. وي مي نويسد:
انگلستان سيستم سركوبگر سرداري را از نظر مالي فعالانه تأمين كرد و در عوض وفاداري كامل آن ها را خواستار شد. بنابراين زارعان بدون زمين، بردگان ( غلامان )، كارگران مزدبگير روستايي و گله داران شبه عشيره اي با ستم مضاعفي روبرو شدند كه توسط سردارها در چارچوب نظم و قانون جديدي كه انگلستان مخارج آن را تأمين مي كرد، مستقيماً اعمال مي شد. (5)
براي جلوگيري از رخنه و هجوم روسيه به هندوستان و همچنين ممانعت از الحاق مجدد بلوچستان به ايران توسط پادشاهان قاجار(6)، به ويژه محمدشاه و ناصرالدين شاه، مقامات انگلستان تصميم گرفتند مرزهاي ايران، هندوستان و افغانستان را در دهه ي 1870 ميلادي مشخص كنند. (7) بدين ترتيب بلوچستان كه همانند كردستان در طول تاريخ خود بخشي از سرزمينهاي ايران بود، توسط انگلستان ميان هندوستان و افغانستان و ايران تقسيم شد. به دنبال شورش بزرگ هندي ها عليه استعمار انگلستان در سال 1857، ارتباط ميان هند و انگلستان از طريق ايجاد يك خط تلگراف اهميت بسيار پيدا كرد. اين طرح در سال 1864م/ 1243ق به مرحله ي اجرا درآمد. (8) از آن جا كه اين خط تلگراف از جنوب ايران به هند وصل مي شد، مقامات انگليسي معمولاً رؤساي طوايف بلوچ را مسئول حفاظت از آن مي كردند و به پاس اين خدمت، امتيازات بسيار از جمله خودمختاري به آن ها مي دادند و از آن حمايت مي كردند. (9) سياست تشويق خودمختاري محلي طايفه اي در بلوچستان، تا پايان عصر حاكميت امپرياليسم بريتانيا در هندوستان در اواسط قرن بيستم ادامه يافت. در نتيجه ي اعمال اين سياست، برخي از سرداران بلوچ از قدرت سياسي و خودمختاري واقعي برخوردار شدند. اين سرداران پس از تأسيس دولت جديد و مستقل پاكستان، تمايل داشتند موقعيت و قدرت خود را در برابر دولت مركزي حفظ كنند. سنت اقتدار محلي سرداران در مناطق طايفه اي در حد كمتري به الگوي مسلط در بلوچستان ايران نيز تبديل شد و تا زمان تأسيس دولت مدرنِ تمركزگرا و بوروكراتيك پهلوي در دهه ي 1920/ 1300 تداوم يافت. در برخي دوره ها كه كنترل دولت ايران در بلوچستان كمتر مي شد، انگليسي ها با سرداران بلوچ ايراني همانند مقامات خودمختار برخورد مي كردند و ترجيح مي دادند بيشتر با آن ها وارد معامله شوند تا با دولت ايران. (10)

نيروهاي منطقه اي و مسائل قومي در بلوچستان:

اصلي ترين عامل طرح و تشويق انديشه ي خودمختاري بلوچ ها در نيمه ي دوم قرن بيستم در ايران، منطقه اي بود تا فرامنطقه اي. مداخله ي خارجي در بلوچستان ايران اساساً از ماهيت روابط ميان ايران و كشورهاي عربي منطقه ي خليج فارس و اطراف آن سرچشمه مي گرفت. نمونه اي از تأثير درگيري هاي منطقه اي در طرح مسئله ي قوميت را در بلوچستان ايران مي توان در روابط ايران با عراق پس از روي كار آمدن حزب بعث در سال 1968 جست و جو كرد. در حالي كه ايران در اواخر دهه ي 1960 و اوايل دهه ي 70 ميلادي از كردها در عراق حمايت مي كرد و از اين طريق انديشه ي هويت ملي آريايي كردها را در برابر عرب ها تقويت مي نمود، حزب بعث عراق فعالانه از رؤساي طوايف ناراضي و نخبگان تحصيل كرده ي بلوچ كه به سياست هاي شاه معترض بودند، حمايت مي كرد و بلوچ ها را در ايجاد سازمان هاي سياسي ياري مي داد. گرچه عراق در اين ماجرا دخالت بيشتري داشت، ساير كشورهاي عرب از جمله سوريه و برخي شيوخ عرب در خليج فارس نيز از بلوچ هاي ناراضي ايران حمايت مي كردند. اين كشورها در مجموع به طرح و تبليغ انديشه اي پرداختند كه ريشه ي نژادي بلوچ ها را به اعراب منتسب مي كرد.
مهم ترين سازمان سياسي بلوچ ايراني، يعني جبهه ي آزادي بخش بلوچستان، تحت حمايت سياسي، مالي و نظامي حزب بعث عراق در اواخر دهه ي 1960 و اوايل دهه ي 1970 ( اواخر دهه ي 1340 شمسي ) فعال شد. اين جبهه مركز اصلي خود را در بغداد مستقر كرد و براي تبليغ مسائل قومي در بلوچستان ايران، يك برنامه راديويي تدارك ديد. اكثر فعالان سياسي بلوچ در اين سال ها در عراق يا در شيخ نشين هاي خليج فارس پايگاه داشتند. آن ها در پايگاه هاي نظامي اين كشورها آموزش مي ديدند و رهسپار بلوچستان ايران مي شدند تا عليه رژيم شاه دست به عمليات نظامي بزنند. (11) عبدي خان رئيس معروف يكي از طوايف بلوچ ايران، كه رهبر واقعي جبهه بود، به همراه جمعه خان بنيان گذار جبهه، در بغداد زندگي مي كرد. اين سازمان سياسي در قاهره و دمشق نيز دفتر داشت. و مقامات سوري به آن، به عنوان نماينده ي يك حكومت ايالتي ( استاني ) در تبعيد، موقعيت شبه ديپلماتيك داده بودند. (12)
حزب بعث عراق در مبارزه با شاه تلاش كرد يك ائتلاف ضدشاه متشكل از گروه هاي مختلف زباني و مذهبي در ايران تشكيل دهد. به اين منظور، سرلشكر محمود پناهيان عضو سابق ارتش ايران و فرقه ي دمكرات آذربايجان و عضو حزب توده يك گروه سياسي به نام « جبهه ي ملي خلق ايران » در بغداد تشكيل داد. اين گروه شاخه اي با نام « حزب دمكراتيك بلوچستان » به وجود آورد و نشريه اي به نام راه اتحاد به تمام زبان هاي رايج در ايران منتشر ساخت. (13)
علت حمايت شديد اعراب از بلوچ هاي ناراضي ايراني را مي توان در رقابت استراتژيك ميان ايران و كشورهاي عرب منطقه جست و جو كرد. در گرماگرم جنگ سرد ميان ايران و ناسيوناليست هاي عرب در دهه ي 1960 و دهه ي 1970، رژيم هاي ناسيوناليست عرب در بغداد، قاهره و دمشق « نخستين رژيم هايي بودند كه مسئله ي بلوچستان و عربستان - يعني خوزستان ايران - را مطرح كردند و به اين ترتيب به انديشه ي هويت عربي بلوچ ها و قرابت نژادي آن ها با اعراب دامن زدند. » (14) حاميان عرب اميدوار بودند تا يك هويت مشخص عرب - سنّي در برابر اكثريت فارس- شيعي براي بلوچ هاي ايراني خلق كنند.
ديدگاه ها و نظرات روشنفكران ناسيوناليست عرب و نشريات عرب زبان درباره ي هويت عربي بلوچ هاي ايراني به سرعت شكل مستقيم تري به خود گرفت. رياض نجيب الرّيس نويسنده و روزنامه نگار معروف پان عربيست و مفسر سياسي هفته نامه ي المستقبل در پاريس، نوشتن مقالاتي درباره ي بلوچستان را آغاز كرد و از اين ديدگاه كه بلوچ ها از نظر قومي ريشه ي عربي دارند حمايت كرد. او در يكي از نوشته هاي خود پس از انقلاب اسلامي در ايران و تجاوز شوروي به افغانستان، آشكارا ابراز عقيده كرد كه كشورهاي عرب بايد:
... از يك ملت مستقل بلوچ حمايت كنند. اول به اين دليل كه نهضت بلوچ نهضت اعراب است و تاريخ عربي آن ها به قرن ها قبل بازمي گردد و شرح آن را مي توان در كتاب هاي متعدد نوشت. دوم اينكه اگر اعراب از نهضت بلوچ حمايت نكنند، اين نهضت در نهايت تحت نفوذ شوروي قرار مي گيرد و يك ملت كمونيستي و ماركسيستي جاي يك ملت عرب جديد را خواهد گرفت و اعراب اين فرصت را از دست خواهند داد كه پيشينه ي عربي بلوچ ها را تحقق بخشند... رژيم [ امام ] خميني همه ي سيستم هاي سياسي در خليج [ فارس ] را تهديد مي كند و مسكو به تنگه ي هرمز نزديك تر مي شود. استقرار يك ملت بلوچ امنيت سيستم هاي سياسي در خليج [ فارس ] را به خوبي تأمين خواهد كرد و نفوذ و حضور اعراب را در منطقه ي خليج [ فارس ] افزايش خواهد داد... دولت هاي خليج [‌ فارس ] از طريق كمك به رهبران بلوچ، خليج عربي را از خطر توسعه طلبي فارسي و ‌آسيايي حفظ خواهند كرد. (15)
جاه طلبانه ترين نمونه ي مداخله ي اعراب در طرح و تشويق هويت عربي بلوچ ها و تمايز آن ها از فارس ها انتشار يك كتاب 310 صفحه اي با عنوان بلوچستان: سرزمين عرب ( بلوتشستان: ديارالعرب )‌ به قلم روشنفكر عراقي معان شانه العجلي الحكّامي در سال 1979 در بغداد بود. نويسنده در اين اثر تلاش كرده است تا با ارائه ي شواهدي مبني بر عرب بودن بلوچ ها، نظريه ي پرطرفدار در ايران و پاكستان را كه مي گويد بلوچ ها آريايي هستند بي اعتبار سازد. الحكّامي ضمن ابراز تأسف از اين كه بلوچ ها زبان عربي را « فراموش كردند »، تلاش مي كند نشان دهد كه آن ها هنوز بسياري از عناصر هويت فرهنگي و مذهبي عربي خود را حفظ كرده اند. او خطاب به بلوچ هاي ايران و پاكستان خواستار « بيدار شدن تمايلات عربي »‌ در آنان شد و اظهار داشت كه « وحدت بلوچستان ايران و پاكستان بايد از طريق ميراث مشترك عربي آن ها صورت بگيرد »(16). برخي از گروه هاي سياسي بلوچ از جمله « جبهه ي آزادي بخش بلوچستان » نيز به منظور جلب حمايت سياسي، نظامي و مالي عراق و ساير كشورهاي عرب، شعار عرب بودن بلوچ ها را مطرح كردند. در مرامنامه ي اين جبهه آمده بود كه « ما خود را بخشي از امت بزرگ عرب مي دانيم (17) و از صميم قلب خود را در كنار برادران عرب در مبارزه ي آن ها عليه امپرياليسم، استعمار و صهيونيسم احساس مي كنيم »(18). جبهه همچنين از ادعاهاي عراق و ساير كشورهاي عرب نسبت به خوزستان ايران يا به قول عرب ها « عربستان » حمايت كرد و ادعاهاي عراق مبني بر تعلق كامل شط العرب به عراق را پذيرفت.
حمايت عراق از بلوچ هاي ايران پس از توافق ايران و عراق همانند ساير حمايت هاي ابرازگرايانه ي سياسي، در سال 1975 پايان گرفت و به دنبال آن اكثر اعضاي جبهه به شيخ نشين هاي عرب رفتند. و عده اي از رهبران برجسته ي آن از جمله عبدي خان نيز تأمين گرفته و به ايران بازگشتند. عراق و ساير كشورهاي محافظه كار عرب پس از انقلاب ايران در سال 1357 و به ويژه در طول جنگ ايران و عراق، حمايت خود را از بلوچ هاي ناراضي در ايران از سر گرفتند. (19) نگراني رژيم هاي محافظه كار عرب از تمايلات روبه رشد بنيادگرايي اسلامي و صدور انقلاب اسلامي ايران، علت اصلي علاقه ي آن ها به مسئله ي بلوچ بود. رژيم بعثي عراق از اغلب سرداران بلوچ ايراني كه براي مخالفت با جمهوري اسلامي سازمان هاي سياسي تشكيل دادند، به ويژه از گروه هاي راست گرا و سلطنت طلب از قبيل « پيشمرگ بلوچ » و « جبهه ي وحدت بلوچ » فعالانه حمايت مي كرد. رسانه هاي گروهي ايران در دهه 1360 عراق، عربستان سعودي، عمان، اردن و مصر را به حمايت از بلوچ هاي « ‌ضدانقلاب » در بلوچستان ايران متهم مي كردند و گزارش مي دادند كه محافل وهابي (20) در عربستان سعودي به اختلافات شيعه و سني در بلوچستان ايران دامن مي زنند.

پي‌نوشت‌ها:

1. از جمله مي توان به قرارداد سال 1854 با مير نصير دوم اشاره كرد كه به موجب آن انگلستان در ازاي وفاداري خان، حكومت خودمختار او را به رسميت شناخت و تعهد كرد علاوه بر كمك نظامي سالانه مبلغ پنجاه هزار روبل به او بپردازد. پيمان سال 1862 ميان انگلستان و ميرخدادادخان نمونه ي ديگري از اين پيمان ها بود كه در آن مرزهاي خان هاي بلوچ به رسميت شناخته شد. پيمان سال 1875 هم، كه ميان لرد ليتون( Lord Lytton) و ميرخداداد منعقد گرديد، خان را حاكم مستقل و دوست و همسايه ي انگلستان شناخت. براي اطلاع بيشتر از اين پيمان ها و ساير پيمان ها نگاه كنيد به:
Inayatollay Baluchi,The Problem of Greater Baluchistan,166-170;Ajaz Ahmed,The national question in Baluchistan",in S.Akbar Zaidi,ed,Regional Imbalances and the National Question in Pakistan,(Lahore:Vanguard,1992),206.
2. اين مقررات ( Sandeman system )‌ به سررابرت ساندمن ( Sir Robert Sandeman )مقام اداره مستعمرات انگليس در هندوستان منسوب است.
3. Aijaz Ahmed,206
براي آگاهي بيشتر در مورد مقررات ساندمن و شيوه هاي افزايش اقتدار سرداران بلوچ در نتيجه ي اعمال آن نگاه كنيد به:
Ibid,207-209.
4. Tahir Amin,Ethno National Movements of Pakistan:Domestic and International Factors,97.
5. Aijaz Ahmed,209.
6. Brian Spooner,Who are the Baluch,104.
7. نگاه كنيد به: غلامرضا مصور رحماني، كهنه سرباز: خاطرات سياسي و نظامي، ص 517-525 و نيز به :
Hughes,The Country of Balochistan:Its Geography,Topography,Ethnography and History,57.
8. Ibid,57.
9. از جمله سردار جان ميرخان و سردار فقيرمحمد در ايران، به اين سمت منصوب شدند. نگاه كنيد به: افشار سيستاني، مقدمه اي بر ...، ص 900-899.
10. نمونه ي بارز اين سياست در دوران اشغال جنوب ايران به وسيله ي نيروهاي انگليسي در جنگ جهاني اول، پيماني بود كه در نوامبر 1943 ميان مقامات نظامي انگلستان و سردار مهرالله خان رئيس طايفه ريگي در مورد مسئله ي آب در بلوچستان ايران امضا شد، براي مطالعه ي متن انگليسي و فارسي اين پيمان نگاه كنيد به : افشار سيستاني، بلوچستان ....، ص 300-290.
11. Farzanfar,Ethnic Groups and the State,360.
12. Harrison,106.
13. Hosseinbor,150.
محمود پناهيان به دنبال آشتي ايران و عراق در 1975 به شوروي رفت. نورالدين كيانوري دبيركل اسبق حزب توده ايران از او به عنوان يك « عنصر قالتاق » كه « به چيزي اعتقاد نداشت و به دنبال كار خود بود » ياد مي كند. نگاه كنيد به : مؤسسه تحقيقاتي و انتشاراتي ديدگاه، خاطرات نورالدين كيانوري ( تهران: انتشارات اطلاعات، 1372 )، ص 447-446.
14. Ibid,224.
15. به نقل از : Harrison,121.
16. Ibid,122.
17. بايد تصريح كرد كه فرضيه ي عرب بودن بلوچ ها را رهبران بلوچ، به ويژه در پاكستان، رد كرده اند. آن ها معتقدند كه رها كردن زبان بلوچي و تكلم به زبان عربي، آن گونه كه پان عرب ها پيشنهاد مي كنند، چيزي نيست جز رها كردن هويت بلوچي خودشان. براي اطلاع از ديدگاه هاي مخالف، نگاه كنيد به : Harrison,125-126.
18.Ibid,106-107.
19. بسياري از شيوخ عرب خليج فارس از فعالان سياسي بلوچ ايران حمايت مي كردند. به طور مثال، سفارت قطر در واشنگتن به محمدحسن حسين پور كمك مالي كرد تا تحقيقاتش را در زمينه قوم گرايي بلوچ در ايران، كه موضوع پايان نامه دكتري اش بود، تكميل كند. نگاه كنيد به:
Hosseinbor,7.
20. وهابيت، ‌شاخه اي از تسنن و مذهب رسمي در عربستان سعودي است.

منبع مقاله :
احمدي، حميد؛ (1378) ، قوميت قوم گرايي در ايران افسانه و واقعيت، تهران: نشر ني، چاپ نهم.